سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روستای کهنه کلباد-kohne kolbad village
روستای کهنه کلباد 

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.

 آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟

پسر پاسخ داد:

ادامه مطلب...

[ یکشنبه 93/9/16 ] [ 5:28 عصر ] [ حسینی کلبادی ]

قضاوت عجولانه

 

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...

دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟

 

ادامه مطلب...

[ یکشنبه 93/9/9 ] [ 7:15 عصر ] [ حسینی کلبادی ]

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو خوانده می شد: من کور هستم لطفا کمک کنید

روزنامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت؛ نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود..

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 93/8/22 ] [ 11:7 عصر ] [ حسینی کلبادی ]
........

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

سلام دوستان از شما تقاضا دارم بنده را در اداره این وبلاگ همراهی کنید شما عزیزان میتوانید نظر بدهید و یا اگر مطلبی یا عکسی دارید که فکر میکنید برای وبلاگ مفیده به بنده ایمیل کنید تا با نام شما چاپ شود email:alikolbadi1989@chmail.ir پست الکترونیک چاپار
امکانات وب