• وبلاگ : روستاي كهنه كلباد-kohne kolbad village
  • يادداشت : يادگاري که دگر هيچ نمانده از آن...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + شاسوسا 
    صد حيف
    ********
    ياد داري خاطره يک باغ بود

    سينه از عشق شقايق داغ بود

    دست غم آن روز ها کو تاه بود

    دفتر انشا ء چراغ ماه بود …

    چيدن انگور شعر روز بود

    وقت خوب ديدنت ديروز بود …

    فصل تابستان چه حالي داشتيم

    روي زلف ماه گل مي کاشتيم

    اوج هستي گاه يک فواره بود

    شادي ما ديدن تياره بود …

    باغ انديشه پر از اميد بود

    لابلاي دفترم خورشيد بود

    خانه ما آ ن سوي انديشه بود

    پشت ديوارش درخت و بيشه بود

    مطبخي تاريک و در کنج حياط

    دود و دم بود و نشاني از نشاط

    يک کبوتر روي بام خانه بود

    کاسه آ بي کمي هم دانه بود

    پاي گردوي دراز ماه و سال

    سايه بود جوي آ بي از زلال

    کرت سبز خاطره يک رنگ بود

    کي دل ما مثل الان سنگ بود

    ياد داري مشق شب انبوه بود

    پشت پرچين دلم اندوه بود

    اي دريغا آ ن چراغ عشق مرد

    مشق هاي کودکي را باد برد

    خوشه هاي ماه از انديشه رفت

    آ ن کبوتر پر زد و تابيشه رفت

    آ ن رفيق کودکي درباد رفت

    سوز دل هامان خدا از ياد رفت

    خانه خشتي ما از سنگ شد

    آ ن همه شعر و غزل نيرنگ شد

    مشق هاي دوستي را باد برد

    بيستون را انزجار از ياد برد

    بال سنجاقک خدايا زرد شد

    شعله هاي عاشقي هم سرد شد

    کوچه هاي درد و هجرت باز شد

    بچگي ها رفت و عقل آ غاز شد

    کوچه ها از هندسه لبريز شد

    خانه خشتي ما پاييز شد …


    پاسخ

    عالي بود