کاش خدا مي خواست و بودند
و همين عکسو الان ازشون مي گرفتيم
زندگاني همه صورتكده يي از يادست
ياد ياران قديم
ياد خويشان صميم
زندگاني يادست
دلم از ياد كسان هر شبه در فريادست
پدر و مادر محجوب ز كف رفته ي ما
يك زمان هم نفس يودند همه شادان همه سرخوش همه گويا بودند
زندگي معني داشت
ناگهان دييده ز دنيا بستند
با دل و ديده ي پاك
سر نهادند به خاك
يادشان در دل ما
روحشان در افلاك
روزگاري من و تو با فرزند
شاد و خندان اين همه با هم بوديم
گرد هم عشق مجسم بوديم
ناله در خانه ي ما راه نداشت
بي خبر از غم عالم بوديم
كم كمك روز جدايي آمد
پاره هاي تن ما از بر ما دور شدند
نازنينان رفتند
خانه هاي دل ما يكسره بي نور شدند
گرچه رفتند ولي خاطره هاشان برجاست
يادشان در دل ماست
دل ما ناشادست
اي پسر باور كن
زندگاني يادست
دل به ايام مبند
با خبر باش كه در طبع جهان بيدادست
خويشتن را مفريب شادي ما و تو بي بنيادست
خيمه هرجا بزني روز دگر برباد ست
اي برادر هشدار
زندگاني يادست
دوستداران رفتند
همه ياران رفتند
مهربانان خفتند
گرد اين باديه گويد كه سواران رفتند